موقعیت فعلی شما : خانه/فرهنگ و رسانه/کودک پلاس
28106
۲۳ مهر ۱۳۹۶
کارگردان فیلم سینمایی «ماجان» عنوان کرد؛

انتقاد کارگردان فیلم «ماجان» از زمان اکران این فیلم و فرصت محدود در تبلیغاتش

همه چیز از دعوای زن و شوهر بر سر کودک معلول شان شروع می‌شود و در نهایت با سکانسی تکان دهنده سینما را ترک می‌کنیم.

به گزارش کودک پرس ، رحمان سیفی آزاد که خود تجربه نویسندگی در سینما و تئاتر را دارد فیلمنامه لیلا لاریجانی را برای نخستین فیلم بلند خود انتخاب می‌کند تا به گفته خودش نشان دهد؛ زندگی کردن با احساس گناه چه عواقبی به همراه دارد. سیفی آزاد از ماجان و علاقه‌اش به نشان دادن مادری که نماد زنان اساطیری ایرانی است، می‌گوید

وقتی ماجان را می‌بینیم؛ نخستین سؤالی که برایمان پیش می‌آید؛ این است که کارگردان اثر به‌دنبال چیست؟ ساخت یک فیلم درباره بچه‌های معلول؛ یک ملودرام خانوادگی یا یک تراژدی احساسات گرا؟برای خودتان چه چیز‌ش مهم بود؟
نخستین چیزی که در«ماجان» برایم حائز اهمیت بود و البته جذاب، قصه آن بود. قصه آدم‌هایی که رنگ و بوی ایرانی دارند. از متن جامعه ایران برخاسته بودند. درادامه بحث بچه‌های معلول برایم مهم بود.مشخصاً این فضا که درگیری بچه‌های معلول و پدر و مادرها را مطرح می‌کند، دوست دارم چون مسأله مهمی در جامعه ما است. اما در نهایت موضوع اصلی این فیلم که برایم جذابیت داشت شکل زندگی ایرانی‌ها در مقابله با چنین مسائلی است. زندگی کردن با احساس گناه بودن و زندگی کردن بدون احساس گناه و عذاب وجدان. زندگی کردن برای دیگران و نگاه دیگران یا برای خود و اصالت دادن به خود. در یکی زندگی و نشاط وجود دارد و در دیگری ناامیدی و تلخی است.

 

و شما این تنش‌های احساسی را در والدین یک بچه معلول به نمایش گذاشتید؟
در برخی خانواده‌هایی که خداوند فرزند معلول می‌دهد؛ اغلب یکی از طرفین این بچه را حاصل گناهی می‌داند که در خود جست‌و‌جو می‌کند و عقوبت آن گناه این فرزند است که خداوند به او داده است. در مقابل کسی است که تا زنده ماندن آن بچه فداکارانه زندگی می‌کند و لذت هم می‌برد. همان شیوه و رفتاری را دارد که با دیگر بچه‌هایش دارد و معلولیت فرزند به چشمش نمی‌آید. این مسأله در بین خانواده‌های ایرانی عینیت دارد. ولی مواردی هم وجود دارد که پدر و مادر هر دو این مسأله را بخوبی پذیرفته‌اند و زندگی معمولی دارند. در مواردی نادر والدین هر دو، فرزند معلول را پس می زنند و فجایعی رخ می‌دهد.

 

چرا فکر می‌کنید در جامعه ایرانی اینچنین است؟
در جامعه و مردم ما طوری جا افتاده که اگر دچار مشکلی می‌شویم قطعاً عقوبت گناهی است و این نگاه زندگی را برایمان تلخ می‌کند. چون وقتی همواره با این دیدگاه زندگی می‌کنیم، همه چیز برایمان سخت و غیرقابل تحمل می‌شود. مجموع این نکات قابل توجه در قصه ماجان بود. قالبی هم که انتخاب کردیم نشان داد که فرم و قصه از یکدیگر جدا نیست.

 

دلیل اینکه این احساس گناه را درپدر ایجاد کردید چه بود؟
دلیل خاصی نداشت. چون در این رابطه پدر با توجه به‌ ویژگی‌های شخصیتی‌اش در معرض روابط اجتماعی گسترده تری است و یک جور مردانگی خاص در خود دنبال می‌کند و قدرت لایزالی را برای خود متصور است. ولی این بچه همه این تصوراتش را زیر سؤال برده و او را به یک آدم ضعیف تبدیل کرده است و چون این مسأله برایش غیرقابل تحمل است واکنش نشان می‌دهد.

و مادر قدیسه داستان است…
مادر که مورد حملات این واکنش‌ها قرار می‌گیرد پسرش را بچه‌ای می‌داند که دارای نواقصی است. با او زندگی می‌کند واز پرستاری او با تمام مشکلاتش؛ لذت می‌برد. مادر این قصه به‌دنبال ساختن و محافظت کردن است و سرشار از امید و زندگی است و با احساس گناه نسبتی ندارد. او این مسأله را بخشی از زندگی می‌داند.

 

نوع معلولیت پسر بچه چقدر برایتان مهم بود و فکر شده پیش رفتید؟
معلولیت پسربچه قصه ماجان از نوع جسمی و ذهنی است. چون می‌خواستیم از بدترین نوع معلولیت باشد.

شاید این انتخاب برای این بود که مخاطب تا اندازه‌ای به پدر حق بدهد.
بله. ببینید پدر را با دیدگاه‌های مختلف می‌توان دید. می‌توان از این دید نگاه کرد که پدر حرف چندان بدی نمی زند. او فقط معتقد است این بچه به آسایشگاه برود. ولی زن در مقابلش قرار می‌گیرد و دوست دارد بچه را خودش بزرگ کند. زن امید دارد که بچه را؛ حتی درحد یک گام فهمیدن یا یک قاشق غذا خوردن جلو ببرد. ولی پدر معتقد است این بچه نباید باشد. چون به من احساس ضعف و ناتوانی می‌دهد. و از آنجایی که نمی‌تواند این مسائل را عنوان کند، بهانه می‌گیرد.

چون نمی‌تواند گناهی که کرده را مطرح کند…
بله. و همه این‌ها ازاو یک مرد پرخاشگر می‌سازد. چون دائم با خود در حال جنگ و کشمکش است.

 

پیش از این کارگردان‌هایی چون پوران درخشنده، پرویز شیخ طادی، مجید مجیدی و… بچه‌های معلول و درگیری خانواده‌ها با چنین فرزندانی را دستمایه آثار خود قرار دادند؛ شما چه حرف تازه‌ای داشتید؟
هر کدام از این کارگردان‌ها زاویه دید متفاوتی را برای خود داشتند که در آثارشان مشهود بود. در آثار خانم درخشنده و… این جنس از معلولیت وجود ندارد. یا به‌طور مثال آقای مجیدی، نابینایی را مد نظر داشتند. اصلاً فیلمی در مورد بیمارانی که معلولیت جسمی و ذهنی دارند ساخته نشده است. چون کار بسیار سختی است و استفاده از چنین بیمارانی هم غیر ممکن است. در کناراین مسأله این آثار به نحوه نگهداری این معلولان می‌پرداختند. در صورتی که ما در «ماجان» مسأله‌مان نحوه نگهداری نیست. بودن یا نبودن این بچه مطرح است. البته لازم است تأکید کنم بحث اصلی ما در «ماجان»، احساس گناه و تأثیر آن در زندگی است.

‌ البته در رنگ خدا هم بحث بودن و نبودن بچه در میان بود…
در رنگ خدا پدر می‌خواهد ازدواج کند و شرط آن دختر و خانواده‌اش این است که این بچه نباشد که درنهایت اتفاقی می‌افتد ولی به نظرم «ماجان» هیچ شباهتی به رنگ خدا ندارد.

 

و اصرار شما برای نشان دادن این نوع معلولیت چه بود؟
در آسایشگاه‌های ما متأسفانه تعداد زیادی از این بچه‌ها است که فلج ذهنی و جسمی هستند و غالباً شرایط خیلی بدی در زمینه نگهداری دارند. چرا اینکه هزینه‌های سنگینی دارد و بسیاری از خانواده‌های این بچه‌ها بیمه نیستند. به همین دلیل نگهداری آنها بسیار سخت است. ما هم می‌خواستیم نشان دهیم با وجود همه این سختی‌ها، مادر با انگیزه‌هایی که دارد در کنار محافظت خانواده و علاقه‌اش به تمام اعضا کار غیر ممکن را ممکن می‌کند.

‌ وقتی عنوان فیلم را بر اساس شخصیت زن قصه انتخاب کردید، انتظارات را از این کاراکتر بیشتر کردید. انتظارهایی که چندان برآورده نشد. ماجان منفعل‌تر از مادری است که چنین تصمیمی برای زندگی‌اش گرفته باشد.
ماجان نمونه یک زن سنتی ایرانی است که محافظت از خانواده‌اش مهم است. این محافظت شامل شوهر و دیگر بچه‌هایش هم می‌شود. حتی کار می‌کند و در زمینه اقتصادی کمک کار شوهرش هم است.

‌ شاید در مقابل خواسته نامعقول شوهرش البته از نظر او؛ می‌توانستیم این توقع را داشته باشیم که شوهرش را ترک کند. یعنی با توجه بخصوصیات ماجان. زنی که همه چیز را رها کرده و فقط به فکر فرزندش است.
ببینید ماجان هم این تصمیم را می‌گیرد. ولی ابتدا راه‌های دیگر را امتحان می‌کند و در نهایت به این نتیجه می‌رسد. ولی من فکر می‌کنم اگر خانواده برایش در اولویت نباشد به همین سادگی حرف از جدایی می‌زند. با توجه به اینکه منبع درآمد هم دارد. ولی ماجان دوست دارد کانون خانواده‌اش حفظ شود.

 

‌ ولی می‌توان گفت ماجان زنی منفعل است.
در اینجا و در فرهنگ ایرانی تعریف از زن؛ نماد زایش و زایندگی است. در فرهنگ باستانی ما این گونه است. حتی این فرهنگ در اکثر خانواده‌های ما هم این گونه است. بگذریم از تغییرات شرایط اجتماعی که روی این فرهنگ هم تأثیر گذاشته است. ما زنی را ترسیم کردیم که عامل زایش و سرزندگی است و قصد محافظت دارد. چیزی که از یک زن ایرانی انتظار داریم این است که از خانواده‌اش محافظت کند؛ نه اینکه با یک مشکل خانواده را ترک کند. به همین دلیل فکر می‌کنم ماجان زن فعالی است.چرا که با همه سختی‌ها به راهکارهای مختلف فکر می‌کند و فدارکاری می‌کند.

‌ البته این فرهنگ و این روش در شرایط کنونی خیلی در جامعه ما حاکم نیست.
درسته. الان با ایجاد بحث‌های جنسیتی؛ تغییراتی ایجاد شده است ولی من دوست داشتم چنین زنی را به نمایش بگذارم. چون او خانواده را محور قرار داده است، نه خود را. این باور اصیل ایرانی است.

 

‌ این زن درد کشیده شاید خیلی دوست داشتنی نباشد. آن هم برای مخاطب زن؟
ببینید اتفاقاً من در انتخاب بازیگر زن سعی کردم کاراکتر ماجان را طوری به نمایش بگذارم که پر از شادی و نشاط و زیبایی باشد. متأسفانه یک تصویر کلیشه‌ای در ذهن ما ساخته اند؛ که زن پایین شهری باید نا زیبا باشد. من می‌خواستم این کلیشه را بشکنم. الگوی ما زنی بود که شاید به لحاظ اقتصادی ضعیف است ولی زیبا و جوان است و با همه این داشته‌ها پای خانواده‌اش می‌ماند و این برایم مهم بود.من کمی نمادین به زن قصه‌ام نگاه کردم. همان‌طور که گفتم زن در فرهنگ کهن و اساطیری ایرانی نشانه زایش وسازندگی است. و همیشه محافظ و امید دهنده بوده که متأسفانه ما به‌دلیل تغییر برخی الگوها چنین زنانی را فراموش کرده‌ایم. ولی من دوست داشتم چنین مادری را به تصویربکشم.

‌ نقدی که به ماجان می‌شود این است که خانواده جنوب شهری را به لحاظ فرهنگی پایین نشان دادید. پدری که نمی‌تواند با بیمار بودن فرزندش کنار بیاید و رفتارهای مناسبی در برابر این مشکل دارد.
اتفاقاً من نشان ندادم که آدم‌هایی که در جنوب شهر هستند، بدبختند.

‌ از بعد فرهنگی می‌گویم…
ما در کنار چنین پدری؛ مادری را داریم که به لحاظ فرهنگی اصیل و درست است.

‌ بی شک این برگرفته از دیدگاه شما نیست. چرا که در فیلمنامه من مادر هستم دیدیم که طبقه متمول و روشنفکر را هم زیر سؤال بردید.
ببینید فرق نمی‌کند که این بچه در خانواده‌ای بالاشهری به دنیا آمده باشد یا پایین شهری. پدرش دکتر باشد یا راننده کامیون در اصل ماجرا تغییر نمی‌کند. اگر دیدگاهش این باشد که بچه معلولش حاصل گناه است؛ همان قدر این رفتار را می‌کند که پدر راننده کامیون می‌کند. در تحقیقاتی که داشتیم؛ خانواده دکتری را داشتیم که متمول بودند. بعد از اینکه خدا فرزندی معلول به آنها داد کاملاً گوشه گیر و نا امید شده بود. معتقد بود شاید گناهی کرده‌ام که خدا چنین فرزندی به من داده است و این حقم نبود. اگر نگاه دیگران برای کسی مهم باشد چه متمول باشد چه هاشم فیلم ماجان هیچ فرقی در شرایط زندگی‌اش نمی‌کند.

 

‌ جامعه مدرن امروزی خیلی این دیدگاه را نمی‌پسندد. شاید به این دلیل است که خیلی‌ها معتقدند این فیلم را باید سال‌ها قبل می‌ساختید؟
از نظر من جامعه ما به ظاهر مدرن است. فرقی نمی‌کند؛ اگر 20 سال پیش، الان یا 30 سال بعد چنین دیدگاهی باشد فرقی نمی‌کند. فقط شکل و ظاهرش متفاوت است. ببینید خود ما زمانی که در زندگی‌مان با مشکلی روبه‌رو می‌شویم؛ به جای ریشه‌ یابی و حل آن مشکل دائم فکر می‌کنیم؛ کاری کرده‌ایم که چنین بلایی سرمان آمده است. رفتار شناسی ایرانی این‌طور است و حتی مدرن‌ترین آدم‌ها چنین تفکری دارند.

 

‌ پایان‌بندی فیلم؛ سکانس ویژه‌ای بود که می‌توانست به شکل‌های دیگری انجام شود. شما به پایان‌بندی دیگری هم فکر کرده بودید که بخواهید با نویسنده در میان بگذارید یا حتی در فرآیند تولید ذهنتان را درگیر کرده باشد؟
البته پدر که اساساً نمی‌خواست فرزندش را در دریا غرق کند. فقط تصمیم داشت بچه را از مادرش دور کند

‌ درست است ولی زمانی که در موقعیتش قرار گرفت چنین تصمیمی را گرفت.
بله. زمانی فردی که به او سپرده بود جا می‌زند؛ هاشم در موقعیتی قرار می‌گیرد که یک آن دچار جنون می‌شود و چنین تصمیمی می‌گیرد.

‌ البته شما در سکانسی غرق شدن اسب را نشان دادید. پس هاشم به نوعی چنین تصویری را در ذهن داشته است.
در لابلای سکانس‌های فیلم؛ جایی که هاشم در مکانیکی است لحظه غرق شدن اسب را از تلویزیون پخش کردم که الهام‌جویی بود. ولی نشانه‌های مختلفی دارد. مثلاً دریا در فرهنگ ما معانی متفاوتی دارد. دریا پاک و تطهیر‌کننده است.

 

‌ پس به‌دنبال تحول پدر بودید؟
بله.
‌ البته این تحول یک دفعه‌ای پیش آمد و به گونه‌ای یادآور کلید اسرار بود.
نه آنی نبود. پدر در لحظه آخر دید بچه‌ای که از نظرش هیچ عکس‌العملی ندارد می‌تواند مانند همه دست و پا بزند تا از خفگی نجات پیدا کند. هاشم تا به حال آنقدر نزدیک و نفس به نفس با فرزندش نبود. و همین مسأله او را از تصمیمی که گرفته بود منصرف کرد و درنهایت هم او پدر بود و احساسات پدرانه به سراغش آمد.

 

‌ پاسخ سؤالم را نگرفتم. پایان‌ بندی دیگری در نظر نداشتید؟
شخصاً نه. شاید می‌شد فیلم را با مرگ کودک به پایان رساند.

که خیلی تراژدیک می‌شد!
بله و ما این را نمی‌خواستیم. البته من طوری این سکانس را دکوپاژ کردم که زمانی که مادر می‌رسد؛ پسر بچه هیچ حرکتی ندارد و با بوسه‌ای که مادر می‌زند، بازگشت دارد. ناگفته نماند ما با نمونه عینی این اتفاق روبه‌رو شدیم که پدری بچه‌اش را غرق می‌کند. ولی من نمی‌خواستم پدر کاملاً نابودگر باشد. رئالیست خشنی بود که من به دنبالش نیستم و بیان آن هم در جامعه خوب نیست. فکر می‌کنم در این حدی که نشان دادیم کافی است و همان شوکی که به مخاطب می‌دهیم که فکر کند بچه مرده است؛ می‌تواند کام آنها را تلخ کند.

‌ یکی از نکات خوب فیلم با وجود اینکه داستانی خانوادگی را روایت می‌کرد؛ دور بودن از فضای آپارتمانی بود.
از همان ابتدا تصمیم داشتم در حاشیه شهر فیلم بسازم و وجه دیگری از زندگی شهری را نمایش دهم. شاید اگر این قصه را در یک خانواده متمول روایت می‌کردم دچار کلیشه آپارتمانی می‌شدم.

درباره انتخاب مهتاب کرامتی بگویید.
در کل برای نقش مادر به‌دنبال این جنس از بازیگر بودم. می‌خواستم نشان دهم قرار نیست کسانی که از نظر مالی ضعیف هستند؛ چهره زیبایی نداشتنه باشند. به‌دنبال شکستن این الگوهایی بودم که در جامعه ما مرسوم شده است. به همین دلیل دوست داشتم مادر سختکوش قصه، زیبا و با نشاط باشد.

بیماری کودک قصه ماجان طوری بود که نمی‌شد از چنین بیماری استفاده کرد. انتخاب عرفان برزین چطور اتفاق افتاد؟
به نظر من در بازی هر سه کودک این فیلم خیلی خوب ظاهر شدند؛ بخصوص عرفان برزین که نقش بچه فلج را بازی می‌کرد. به نظرم بازیگر با استعدادی است که بازی‌اش نادیده گرفته شد. جالب است که خیلی از کسانی که نمی‌دانستند او بازیگر است فکر می‌کردند واقعاً فلج جسمی- ذهنی است. ولی متأسفانه به این هم توجه نکردند.

 

‌ شما مدیریت‌های مختلفی در صدا و سیما داشته اید. کار کردن در چنین فضایی با توجه به محدودیت‌هایی که در آن حاکم است چقدر روی کار شما تأثیر داشته است. چقدر اهل سانسور و محدود کردن خودتان هستید؟
من هیچ وقت خودم را سانسور نکرده‌ام. چیزهایی که می‌سازم یا می‌نویسم برگرفته از اعتقاد و تفکراتم است. ولی بدان معنا نیست که قواعد فیلمسازی را نمی شناسم. برعکس موضوع ها و روش‌هایی که می‌تواند با جنجال همراه شود را می‌دانم. کارنامه کاری‌ام هم گواه این حرف است. ولی دوست داشتم در این کار مسائل خاصی نمود پیدا کند و فکر می‌کنم تماشاچی هم از این جنس فیلم‌ها دوست داشته باشد. ولی ما عادت کردیم از ظرفیت تماشاچی ایران استفاده کمی بکنیم. برای جمعیت 84 میلیونی، داشتن دو میلیون مخاطب اصلاً افتخار نیست. لازم است که مسئولان ما بیشتر از اینکه به فکر تماشاچی بین‌المللی باشند؛ به‌دنبال سامان و جذب مخاطب ملی‌مان باشند و تماشاچی ایرانی را به سینماها بکشانند. لازمه‌اش هم این است که در تمام شهرهای ایران با توجه به تناسب جمعیت سالن سینما وجود داشته باشد. روی فرهنگ فیلم دیدن به‌عنوان یک تفریح سالم کار شود. این یک کار کلی است که صدا و سیما، وزارت ارشاد و… باید برای داشتن تماشاچی تلاش کنند که متأسفانه تا به امروز موفق نشده‌اند از ظرفیت‌های تماشاچی ایرانی و بازار داخلی استفاده کنند. به نظرم اگر ما در داخل تماشاچی نداشته باشیم در بازار خارجی هم موفق نخواهیم بود.

این نقد فقط به ارگان‌ها برنمی‌گردد.
ببینید اگر سالن‌های سینمای ما خالی هستند دلیل آن بد بودن فیلم‌ها نیست، دلیلش این است که خانواده‌های ما یاد نگرفته‌اند که فیلم دیدن یک تفریح است؛ البته برخی هم امکانانش را ندارند و از نظر من ساخت پردیس‌ها کافی نیست. متأسفانه ما تلاشی برای فرهنگ‌سازی تفریحات جمعی نمی‌کنیم و در نهایت مردم به تفریحات فردی روی می‌آورند که حاصلش مخرب است.

 

‌ شما دو فیلمنامه جنجالی نوشته‌اید که هر دو را فریدون جیرانی کار کرده است. چرا نخواستید یکی از آن‌ها، مثلاً «من مادر هستم» را خودتان بسازید؟
من تصمیم داشتم این سینما را هم تجربه کنم.

‌ خب به‌عنوان فیلمساز قضیه خیلی فرق می‌کند.
درست است. ولی من هنوز هم فکر می‌کنم، اگر برای ماجان تبلیغات خوبی می‌شد و شرایط اکران مناسبی داشت و تماشاچی‌هایی که این شکل از فیلم‌ها را دوست داشتند از اکران فیلم مطلع می‌شدند، این اثر هم می‌توانست پرمخاطب باشد.

 

‌ ظاهراً از شرایط اکران راضی نیستید؟
اصلاً قرار نبود فیلم ما این زمان روی پرده برود و یک هفته قبل خبر اکرانش را دادند که برای تبلیغات خیلی دیر بود. چون فیلم‌های کمدی در ایام محرم اکران نمی‌شود، «ماجان» جایگزین آنها شد. دو هفته از نمایش فیلم گذشته بود؛ تازه تیزر تلویزیونی شروع شد. برای یک فیلم که هیچ هیاهوی رسانه‌ای نداشته است؛ ضربه بزرگی است. متأسفانه سانس‌های نامناسبی هم در اختیار ما قرار دادند.

 

‌ شما خودتان فیلم را با مردم دیدید؟
بله. و تماشاچی از سالن سینما ناراضی بیرون نمی‌آمد. من آن فرمول از کار را هم بلد هستم و در تئاتر و سینما تجربه داشتم و در آینده هم خواهم داشت. ولی با این سوژه زلفم گره خورده بود و دوستش داشتم.

 

منبع: روزنامه ایران

 

به اشتراک بگذارید :

ارسال نظر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نظر:
نام:
ایمیل:

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

آخرین اخبار