شهید حججی پای عشق دفاع از حرم را به دل کودک ۱۰ ساله می اندازد.
به گزارش کودک پرس ،درب اتاق سرهنگ رضایی ،فرمانده سپاه مُهر به صدا درآمد، با بفرمائید سرهنگ کودکی وارد اتاق می شود و می گوید اجازه آقا؟ سرهنگ که می بیند پسرک آنجا را با کلاس درس اشتباه گرفته از پشت میز خود بلند می شود می گوید بیا پسرم، چه کار داری؟ آقا اجازه میشه ما بریم سوریه؟
رضایی نگاهی به قامت کوچکش کرد و گفت: پسرم تو باید الآن سرکلاس درست باشی، آنجا بیشتر به تو نیاز است. پسرک که اشک های چشمش اجازه نمی دهد راحت سخن بگوید نگاهی به عکس #رهبر کرد و گفت: آقا اجازه من میخوام برم سوریه، اجازه از ولی مون هم دارم، آقا بخدا مادرمون هم اجازه داده، منم اومدم ثبت نام کنم. آقا من میخوام مدافع حرم بشم.
اینبار سرهنگ رضایی هست که اشک چشمش را پاک می کند و پسرک را به آغوش می کشد.
چرا مدافع حرم؟
پسر که گویا منتظر این سوال بوده روی پای خود می ایستد و می گوید آقا من #ابوالفضل هستم پسر علی، علی غلامزاده جانباز شیمیایی، آقا اجازه، منم میخوام مثل شهید حججی بشم، نباید بزارم هیچ داعشی به حرم حضرت زینب نزدیک بشه.
ابوالفضل فرزند علی، مدافع حرم، چقدر زیبا این ویژگی ها برای این پسر کنار هم نشسته است.
سرهنگ می خواهد او را امتحان کند، می گوید: میدونی داعش سر میبره؟ می دونی درد داره؟
ابوالفضل سرش را بالا میگیرد و با لبخندی می گوید: به خدا توکل می کنم، بخدا که توکل کنی دیگه درد نداره
جواب ابوالفضل سکوت را مهمان اتاق سرهنگ کرد.
منبع:انقلاب نیوز
ارسال نظر