آخرهای شب بود و در خیابانهای شهر اصفهان پرنده پر نمیزد. شهر در خاموشی فرو رفته بود و پسرک زباله گرد خسته از چند ساعت کار بیوقفه، با گونی ضایعات روی دوش راه خانه را در پیش گرفت.