ابوالفضل که با صورت و بدن زخمی روی تخت افتاده است درباره حمله گرگها گفت: «دو تا گرگ بزرگ بودند. من و داداشم فکر کردیم سگ هستند به این خاطر نترسیدیم ولی وقتی نزدیک ترشدند خیلی ترسناک بودند. داداشم دستم را گرفت ولی گرگ بزرگتر من را گرفت و داشت میبرد که برادرم گرگ را زد و من را نجات داد. بعد هم بیهوش شدم و چیزی نفهمیدم. الان هم همه جای بدنم درد میکند و میگویند باید جراحی شوم.»
مادر ابوالفضل نیز گفت: «خیلی وحشتناک بود. وقتی پسر بزرگترم، ابوالفضل را به خانه آورد آنقدر خون روی صورتش بود که یک لحظه فکر کردم او را از دست دادهایم با این حال خیلی سریع به بیمارستان آمدیم. قبلاً گرگها به دامهای ما حمله کرده بودند اما متأسفانه مسئولان محیط زیست و محلی برای این موضوع و حفظ جان مردم هیچ اقدامی نکردند.»مادر ابوالفضل که اشکهایش را پاک میکرد ادامه داد: «زمانی که به بیمارستان آمدیم تمام اقدامات لازم از قبیل تزریق واکسن و سرم هاری، مشاوره اعصاب، مشاوره گوش وحلق وبینی و شستوشوی چشم را انجام دادند اما حالا در هزینه عمل ماندهایم. شوهرم کارگر قالیبافی است و از پس هزینهها برنمی آییم.»
ارسال نظر