وقتی مرحوم پدرم نمایش کار میکردند من هنوز متولد نشده بودم. پدر من عبدالله رنجبر از بنیانگذاران تئاتر در ایران بود. زمانی که پدرم در ایران تئاتر کار میکردند مردان نقش زنان را بازی میکردند و پدر من اولین مردی بود که مادرم را به عنوان یک زن روی سن برد.
به گزارش کودک پرس ، وقتی او را از نزدیک دیدم باور نمیکردم که او همان خانم فرامرزی سریال زیر آسمان شهر است. دیگر در او شیطنتهای خاص خانم فرامرزی وجود نداشت و خیلی آرام و گوشه گیر شده بود و وقتی حرف میزد کمتر میتوانست جلوی اشکهایش را بگیرد. اما او مانند یک تاریخ زنده، خاطرات زیادی را برای گفتن داشت که به دلیل بیماریاش کمتر توانست آن خاطرات ناب را برایمان تعریف کند. با این حال گپ زدن با بانوی هنرمندی مثل او همیشه شیرین و دلچسب است.
ملکه رنجبر از حال و هوای این روزهایش این گونه برایمان گفت: خانم رنجبر از حال و هوای این روزهایتان بگویید؟
حالم که اصلا خوب نیست. من دیگر پیر شدهام و دیگر مثل سابق نیستم. اما هنوز عاشقانه مردم را دوست دارم و امیدم به جوانترها است که راه ما را ادامه بدهند تا فرهنگ و هنر این کشور پا برجا بماند.
درست است که شما جزو اولین افرادی بودید که به تلویزیون راه پیدا کردید و در این رسانه مشغول به کار شدید؟
بله! تئاتر، تلویزیون، رادیو… من در همه این حوزهها فعالیت داشتم اما چه کسی قدر میداند. زمانی که تلویزیون پایهگذاری شد من به آنجا رفتم، تنها یک سالن بود با دو دوربین. تلویزیون را من به همراه تعدادی از دوستانم پایهگذاری کردیم وگرنه قبل از آن تلویزیونی وجود نداشت. حتی خود من نمیدانستم تلویزیون چیست چون در خانه تلویزیون نداشتیم. غیر از تلویزیون میتوان گفت پایههای تئاتر را هم ما بنا کردیم؛ تمام مدارک پدرم در این زمینه موجود است. میتوانید بروید در موزه سینما ببینید همه آنها را به موزه سینما تحویل دادهام.
وقتی مرحوم پدرم نمایش کار میکردند من هنوز متولد نشده بودم. پدر من عبدالله رنجبر از بنیانگذاران تئاتر در ایران بود. زمانی که پدرم در ایران تئاتر کار میکردند مردان نقش زنان را بازی میکردند و پدر من اولین مردی بود که مادرم را به عنوان یک زن روی سن برد. آن زمان اجازه نمیدادند زنان روی سن بروند و بعد از ورود مادرم به تئاتر پدرم با همه سختیها و مشکلات ما سه خواهر را هم برای اجرای نقشهای مختلف به روی سن برد و از این جهت خانواده ما جزو اولین افرادی بودند که تئاتر را در ایران به معنای درستش شناساندند. یادم است حدود ۵ یا ۶ سالم بود زمانی که هر بچهای آرزو داشت عروسک در کنارش باشد من داستان کوزت در بغلم بود و داشتم برای اجرای نقش کوزت نمایشنامه میخواندم بعد در همان سالهای کودکی به همدان و بعد تهران آمدیم. حتی به خاطر دارم قیمت بلیت نمایشها ۵ قران بود و زیر پوستر نمایش نوشته شده بود و من سالها مدارک از این نمایشها را نگه داشته بودم که بعدها به خانه سینما تقدیم کردم و بعضی از این مدارک آنقدر قدیمی بودند که وقتی یکی از مسئولین موزه به بعضی از آنها دست زد پودر شدند و بعد از من پرسید خانم رنجبر اینها را چطور در این سالها نگهداری کردهاید؟!
من تمام آنها را تکه تکه نگه داشتم. میدانم وقتی خیلی جوان بودید همسرتان را از دست دادهاید.
میخواهم بدانم با وجود یک کودک ۹ساله چطور هم کار میکردید و هم به امور خانه رسیدگی میکردید؟ بله متاسفانه من خیلی زود همسرم را از دست دادم ایشان در سن خیلی کم سکته کردند و در آن زمان پسرم تنها ۹سال داشت. اما خوشبختانه مادر همسرم زن فهمیده و مهربانی بودند و ایشان بسیار در این مورد همراه و همدل من بودند. البته گاهی مجبور میشدم پسرم را با خودم سر کار ببرم اما بعد از این که او کمی بزرگتر شد برای ادامه تحصیل به خارج از ایران فرستادم و حالا او با مدارج بالای تحصیلی به ایران برگشته و به خاطر مراقبت از من در ایران زندگی می کند.
در حال حاضر بزرگترین دلخوشیتان چیست؟
وجود پسر، عروس و نوه زیبایم و بعد لطف و محبت مردم که همیشه همراه من بوده و هست و از این بابت خدا را شاکرم.
به نظر خودتان چرا مردم هنوز نقش مهتاج فرامرزی را دوست دارند؟
چون این نقش شیرینیهای خاص خودش را داشت و در آن مدت هم که سریال زیر آسمان شهر پخش میشد من همیشه دوست داشتم عکس العمل مردم را ببینیم تا بتوانم آن طور که آنها دوست دارند این نقش را بازی کنم.
منبع: سلامتیسم
ارسال نظر