موقعیت فعلی شما : خانه/کودک و تکنولوژی/مقالات
125873
۲۱ آذر ۱۳۹۶

خیالبافی کودک با تبلیغات تلویزیونی

وقتی کودک در سن رشد و شکل‌گیری شخصیت و الگوپذیری قرار دارد و با حجم آگهی‌های نه چندان موافق با سن و شرایط ذهنی خود مواجه می‌شود، توان و قدرت درک و تحلیل نداشته و به سختی می‌تواند تشخیص دهد که نیازهای او کدام است.

به گزارش کودک پرس ،تبليغات تلويزيونی بر روی سليقه کودکان 8 تا 11 ساله و رضايتمندی آنها از زندگی ثأثير می‌گذارد. کودکان ناراضی از شرايط زندگی، نسبت به تبليغات آسيب‌پذير هستند و تصور می‌کنند داشتن آنچه تبليغ می‌شود باعث خوشبختی آنها خواهد شد.

پژوهشگران با پژوهشی بر روی کودکان و نوجوانان اظهار کردند: «کودکانی که کمترين رضايتمندی را از زندگی دارند، با تماشای تبليغات، بيشتر دچار مادیگرايی می‌شوند». تبليغات به کودک می‌آموزد که دارايی و اموال راهی برای دستيابی به خوشبختی هستند. مفهوم مصرف‌کنندگی و مالکيت برای کودک به طور مشخص تعريف مي‌شود و در نظر او خوشبختي و منزلت اجتماعی با مالکيت اشيا به دست می‌آيد.

 

در تبلیغات رسانه‌ای مثل تلویزیون، آشپزخانه‌ای مجهز به آخرین مدل های لوازم زندگی در یک مساحت 50 متری نشان داده می­شود. آیا کودکان همه خانواده‌های بیننده در کشور از خانه‌ای با چنین آشپزخانه­ای به این بزرگی استفاده می‌کنند؟

البته نباید بگوییم که به طور حتم برنامه سازان اینکار را از قصد انجام می­دهند. چون آنها مجبور هستند برای استفاده از امکانات فیلمبرداری، مانند تراولینگ و پروژکتورهای نور و دوربین و وسایل صدا و غیره در لوکیشن­های بزرگ کار کنند. ولی کودکی که چنین آشپزخانه‌ای را می‌بیند و میز رنگارنگ از غذاهای لذیذ را از زیر چشم می‌گذراند، چه انتظاری از پدر و مادر خود خواهد داشت؟ متاسفانه بسیاری از تبلیغات تجاری ما تناقض‌های آشکاری با برخی معیارهای عرفی و گاه قانونی دارد.

برای مثال در جان کلام این گونه تبلیغات، جمع آوری مال و اموال به شکلی کاملا «مال پرستانه» معرفی و توصیف می‌شود. به این نگاه نمی‌شود که تبلیغ برای کودکان را با چه معیار و ضوابطی باید ارائه کرد به شکلی که در کنار خوشایندی و دل‌پذیری عقل پسند بوده و در نهایت مخالف موازین و اصول باوری و اعتقادی خانواده‌های مسلمان نباشد.

آنچه در این زمینه کمک‌ می‌کند، قانون و تبصره‌ها و ماده‌های بگیر و ببند نیست؛ بلکه آموزه‌های اخلاقی است. این آموزه‌ها که تبلیغ را برای مردم و خانوده‌ها و مهم‌تر از همه برای قانونگذاران و مجریان قانون، درک ‌پذیر می‌کند، باید اطمینان‌بخش هم باشد.

مثلا به واسطه یک تبلیغ در یک رسانه، فرزند شما عقده‌ای و دلشکسته نشود، مال پرست تربیت نشود یا به طور کلی شهروند آماده ‌خوری بار نیاید. اولویت زندگی‌اش مال ‌دوستی و مال ‌پرستی نباشد و ده‌ها نمونه دیگر که می‌توانند به عنوان معیار در اینجا استفاده شوند.

در بسیاری اوقات وقتی پای حرف بزهکاران می‌نشینید و زمانی‌که او وارد مرحله خوداکتشافی و بیرون ‌ریزی می‌شود، متوجه می‌شویم که برخی از رفتارهای گاه ناهنجار او، در نابرخورداری‌های دوره کودکی ریشه دارد. کودک آرزو می‌کرده و خواسته‌هایی داشته اما والدین توانایی خرید نداشته‌اند و دلایلی دیگر.

این کودک با مشاهده آن کالا و محتوای مصرفی (شامل هر چیزی) در جامعه و رسانه، تصور بدی در ذهنش شکل می‌گیرد. با تکرار این‌گونه مسائل، نباید انتظار داشت که در آینده شهروندی سالم به لحاظ روحی داشته باشیم. اگرچه این اصل کلی و همیشگی نیست؛ اما شایان توجه است. همانطور که در علوم اجتماعی و علوم رفتاری، تکرار همیشه از بروز یک اتفاق خبر می دهد؛ الزامی هم ندارد آن اتفاق خوب باشد.

این موضوع که رسانه‌‌هایی مثل تلویزیون چقدر آگهی برای گروه سنی کودک و نوجوان منتشر می‌کنند، بسیار مهم است. باید فراتر از قانون به این موضوع نگاه کرد. پیامدهای آگاهی دادن، دانستن و انتخاب کردن است و هر وقت با آگاهی انتخاب داشته باشیم، در نتیجه قدرت نقد و قضاوت هم خواهیم داشت. این‌ موارد را می‌توان پیامدهای توسعه یافتگی دانست.

اما در بحث تبعات و جنبه‌های منفی تبلیغات، آگهی‌های تبلیغاتی تلویزیونی در راس هرم روند اطلاع رسانی در معنای عام قرار دارند. رسانه‌ای مثل تلویزیون نیز تاثیری انکار ناپذیر در شکل دادن به الگوهای فکری، درک و احساس و رفتار دارد. در این بین تکلیف کودکان مشخص و میزان اثرگذاری آگهی‌های تلویزیونی بر رفتار این کودکان کاملا مشهود است.

نکته اینجاست که وقتی کودک در سن رشد و شکل‌گیری شخصیت و الگوپذیری قرار دارد و با حجم آگهی‌های نه چندان موافق با سن و شرایط ذهنی خود مواجه می‌شود، توان و قدرت درک و تحلیل نداشته و به سختی می‌تواند تشخیص دهد که نیازهای او کدام است. به راحتی درک نمی‌کند که واقعیت چگونه می‌تواند تغییر کند. پس مشاهده‌اش نیز رنگی غیرواقعی پیدا می‌کند. در این موقعیت نیاز کودک واقعا نیاز نیست و چه بسا فقط یک آرزوی کودکانه باشد. ذکر این نکته نیز ضروری است که در این وضعیت که رسانه‌ها به دلیل نیاز مالی برای ادامه حیات، به تبلیغات تجاری وابسته هستند، نمی‌توان امیدوار بود که در آینده شهروندان «خیالباف» نداشته باشیم.

از دید دیگر به دلیل اینکه کودکان قادر به تشخیص قصد تبلیغات تجاری نیستند و به خیال اینکه هر چه برای آنها تبلیغ می شود خوب و نیکوست و چون معمولا خانواده ها از این قصد آگاه هستند؛ این ناآگاهی و آگاهی، ایجاد یک خط تعارض می کند.

کودک با خانواده اش بر سر دستیابی به محصول تبلیغ شده دچار مشکل می­شود. خانواده هم که قادر نیست قصد تبلیغات تجاری را به کودک منتقل کند و یا از عوارض منفی یک محصول از نظر پزشکی و یا تاثیرات دیگر و همچنین قدرت مالی خانواده با او گفتگو کند در نتیجه او هم با کودک دچار یک تضاد می­شود. تضادی که آرامش خانواده را برهم میزند و تا حدودی باعث دور شدن کودک از خانواده می­شود. تضادی که نباید باشد و عامل بروز آن همان تبلیغات است.

 

منبع:فرزند پرتال

به اشتراک بگذارید :

ارسال نظر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نظر:
نام:
ایمیل:

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

آخرین اخبار